در قسمت قبل توضیح دادیم که در پشت هر نماد ماه تولد یک افسانه وجود دارد و نمادها از بین ستارگان و داخل افسانهها آمدند.
در این نوشته از باقی افسانهها خواهیم گفت تا بدانید افسانهی ستارگانی که روز تولدتان بالای سرتان بودند، چه هست. شاید اول ازهمه سراغ افسانه ماه تولد خود بروید تا با نماد خود آشنا شوید. منطقی است. ولی پیشنهاد میکنیم تمام افسانهها را بخوانید. چون این داستانها به همدیگر مربوط هستند و ممکن است با خواندن فقط یکی از ماهها داستان را بطور کامل درک نکنید. اینها داستانهایی هستند که هر انسانی برای هزاران سال میدانست ولی این روزها فراموش شدند. احتمالا بعد از خواندن این افسانهها، آسمان را مانند کتابی ببینید که داستانها در آن نهفته است.
لازم به ذکر است که تمام داستانهایی که آمده، تنها افسانههایی هستند که انسانها ساختند.
خواندن باقی افسانهها:
نماد ماه تولد (1): افسانههای نماد تولد از میان ستارگان، از فروردین تا تیر
نماد ماه تولد (3): افسانههای نماد ماه ها از میان ستارگان، از آذر تا اسفند
مرداد: شیر
نماد ماه تولد مرداد، شیر است.
همانطور که در قسمت قبل توضیح دادیم، اولین خان «قهرمان» برای بخشیده شدن گناهش، مبارزه با سلطان جنگل بود. شیر در حوالی یک روستا در غاری زندگی میکرد. اما شیر هر از گاهی به مردم روستا حمله میکرد و بخاطر همین مردم روستا از خدایان کمک خواستند.
خدایان برای بخشش گناه قهرمان، به او دستور دادند به عنوان خان اول آن شیر را از بین ببرد. قهرمان بعد از سفر کردن به روستا، غار شیر را پیدا کرد. اما غار دو دهانه داشت. قهرمان برای اینکه شیر را گیر بیندازد یکی از دهانهها را بست. او به کمین نشست تا شیر از غار بیرون بیاید. بالاخره سلطان جنگل بیرون آمد. قهرمان با دیدن او تیری در کمانش گذاشت، قلب شیر را نشانه گرفت و بعد تیر را از کمان خود رها کرد. اما در کمال تعجب تیر به پوست شیر خورد و شکست. شیر از این ضربه غافلگیر شده بود. قهرمان از این غافلگیری استفاده کرد و برای بار دوم تلاش کرد. چون که دید تیر بر او اثر نکرده است، نیزه خود را برداشت و با تمام قدرت پرتاب کرد. اما مثل تیر، نیزه هم به پوست شیر خورد و شکست. به نظر میرسید پوست شیر از فولاد است و چیزی بر او اثر ندارد. بعد از آن ضربه شیر به سمت غار فرار کرد.
قهرمان که میدانست شیر راه فراری ندارد به دنبال او رفت. دو ماه در آن غار بزرگ و تو در تو، به دنبال شیر گشت. بالاخره او را پیدا کرد. هیچ یک سلاحهایش بر شیر کارساز نبودند، نه شمشیر، نه گرز و نه هیچ چیز دیگری. بالاخره قهرمان با دست خالی به او حمله کرد. دستانش را به گلوی شیر فشار داد تا بالاخره توانست جان را از تن شیر بیرون بکشد.
بعد از کشتن شیر، قهرمان پوست به مانند فولاد او را میخواست. اما تیغ شمیشیر هم نتوانست کمکی به کندن پوست کند. تا اینکه او با قسمتی از یال شیر که سختتر از هر چیزی بود، حتی الماس، پوست را کند. قهرمان پوست را پوشید. این پوست تا همیشه سپر قهرمان ماند.
آن شیر سلطان جنگل و قویترین حیوانی بود که خدایان خلق کرده بودند. بنابراین روح آن را به شکل ستاره به آسمان فرستادند تا برای همیشه نشان قدرت باقی بماند. شیر در زمانی از سال در آسمان ظاهر میشود که رودخانهها پُر آب میشوند تا برکت وجود سلطان جنگل به یاد حیوانات بماند (بخاطر همین است که در آب نماها از دهان شیر، آب جاری است).
درخشانترین ستاره در بین ستارگان شیر، قلب اوست که آن را ستاره پادشاه نامیدند.
شهریور: دوشیزه
نماد ماه تولد شهریور، دوشیزه است.
دوشیزه، پاکترین انسان روی زمین بود. او در سرزمین خدایان زندگی میکرد. اما بعد از مدتی انسان اولین گناه خود را مرتکب شد. انسان یک انسان دیگر را کشت.
دوشیزه پاک بود و با این گناه از انسان متنفر شد. او به بالای کوهی رفت تا از انسانها دور بماند.
کم کم گاناهان انسان بیشتر شد. انسانها با هم وارد جنگ شدند. جنگها باعث شد انسانها بیشتر بمیرند و این وضع برای دوشیزه قابل تحمل نبود. به خاطر همین او دیگر جای خود را در زمین ندید و به شکل ستارگان به آسمان رفت.
دوشیزه عشقی آشکار داشت. او عاشق خدای غلات بود. اما خدای غلات هر سال موقع برداشت محصول متولد میشد. او غلات را به کشاورزان میداد و با رسیدن زمستان میمرد.
دویشزه هر سال موقع برداشت محصول، با به دست داشتن یک خوشه گندم به آسمان، برای دیدن خدای غلات میآمد. او به کشاورزان میفهماند که موقع برداشت محصول است. دوشیزه تا مرگ خدای غلات پیش او میماند. ولی مرگ او همیشه برای دوشیزه غم انگیز است. با مرگ خدای غلات او هم از آسمان میرود. اما میداند که او دوباره زنده خواهد شد و تا سال بعد و رسیدن گندمها و تولد خدای غلات، منتظر میماند.
مهر: ترازو
نماد ماه تولد مهر، ترازو است.
ترازو در اول فصل پائیز به آسمان میآید تا روز و شب را وزن کند و آنها را دقیقا به یک اندازه در بیاورد.
ترازو برای قضاوت روح مردگان است. هر کسی بعد از مرگ با آن ترازو وزن میشود و اگر وزن او کمتر از وزن یک پَر باشد، اجازه دارد تا به سرزمین خدایان برود.
آبان: عقرب
نماد ماه تولد آبان، عقرب است.
الهه شکار، عاشق یک شکارچی قهار شده بود. الهه تمام سعی خود را میکرد تا عشق خود را به شکارچی نشان دهد. اما با اینکه شکارچی واقعا قهار بود، اما سر به هوا هم بود. او توجهی به عشق الهه شکار نمیکرد. یا شاید هم دوست داشت آن عشق را نادیده بگیرد و به بیبند و باری خود برسد.
روزی شکارچی در جنگل در حال قدم زدن بود که هفت دختر زیبا را در کنار رودخانه دید. آنها هفت خواهری بودند که به کمین یک گوزن نشسته بودند تا شاید آن را شکار کنند. شکارچی در یک نگاه عاشق یکی از خواهرها شد و مخفیانه آنها را تعقیب کرد.
خواهرها به یک جزیره رفتند که پدرشان پادشاه آنجا بود. شکارچی مدتها در زجیره آنجا ماند. او تلاش کرد تا بتواند دلبری کند و دل آن خواهر را بدست بیاورد. اما تلاشهایش نتیجه نداشت و او هیچ عشقی از طرف آن خواهر دریافت نمیکرد، مانند عشق الهه شکار به او. او تمام تلاش خود را کرد ولی راه به جایی نمیبرد.
بالاخره شبی متوجه شد که خواهران در حال نوشیدن شراب هستند. او در کناری به کمین نشست تا آنها مست شوند. وقتی که مطمئن شد مست شدند، از فرصت استفاده کرد و دست خواهری را که عاشق او شده بود گرفت تا او را بدزد. اما نگهبانان جزیره متوجه شدند و شکارچی توسط نگهبانان گیر افتاد.
پدر دختران بخاطر این کار زشت، چشمهای شکارچی را درآورد و او را کور کرد. به نگهبانان دستور داد او را از جزیره بیرون بیاندازند.
الهه شکار که موضوع را متوجه شد، دل شکسته به پیش خدای خدایان رفت و ماجرا را تعریف کرد. آنها تصمیم گرفتند برای اینکه خواهران را از شکارچی دور نگه دارند، آنها را سوار شانه گاو نر سفید در آسمان کنند تا جایشان امن باشد. بنابراین هفت خواهر را تبدیل به هفت ستاره کرد و آنها را بر روی شانه گاو نر گذاشت.
شکارچی نا امید به سمت شرق، جایی که خورشید از آنجا طلوع میکند را افتاد. او امید داشت تا شاید یکی از خدایان چشمان او را برگرداند. هنگامی که به شرق رسید با بالا آمدن خورشید و برخورد اولین نور خورشید به چشم او، چشمان شکارچی شفا یافتند.
اما شکارچی هنوز دست از سر به هوایی بر نداشته بود. او روزی به الهه شکار گفت که من هر آنچه که روی زمین باشد را حریف هستم و آن را شکار میکنم.
این حرف شکارچی که باعث خنده الهه شکار شده بود. الهه شکار تصور کرد که موقع انتقام است و باید تمام بیتوحهیها را جبران کند.این حرف شکارچی توسط الهه شکار به گوش خدای زمین رسید. خدای زمین از این حرف عصبانی شده بود. او موجوداتی داشت که حتی شکارچی نمیتوانست به آنها نزدیک شود. خدای زمین برای اینکه بفهماند شکارچی در برابر زمین هیچ است، موجودی را پیش او فرستاد.
شکارچی که در حال قدم زدن بود، ناگهان دید زیر پایش میلرزد. زمین شکافته شد و از زیر زمین عقربی غولآسا بیرون آمد. شکارچی که که از ترس زبانش بند آمده بود بیحرکت ایستاد و با اولین نیش شکارچی را از پای در آمد.
الهه شکار مرگ شکارچی را دید. با اینکه از شکارچی متنفر بود ولی هنوز به او عشق داشت. مرگ او را تقصیر خود میدانست. بنابراین از خدای خدایان خواست تا شکارچی را بخاطر او به آسمان و میان ستارگان ببرد.
شکارچی هیچوقت متوجه این عشق نشد و هنوز هم در آسمان به دنبال هفت خواهر است. اما خدای زمین هم او را رها نکرده و عقرب را به آسمان فرستاد تا شکارچی را دنبال کند.
(خوشه پروین که هفت ستاره دارد، نماد خواهران است. در آسمان طوری دیده میشود که انگار شکارچی هنوز به دنبال گاو نر است که خواهران بر دوش او هستند. اما با طلوع عقرب از شرق، شکارچی از مغرب غروب میکند و بنظر میرسد شکارچی از دست عقرب فرار میکند.)
شاید دوست داشته باشید همین امشب نگاهی دقیق به آسمان بیندازید. برای اینکار میتوانید از نرم افزار stellarium کمک بگیرید تا افسانهها را در آسمان نشانتان بدهد.
خواندن باقی افسانهها:
نماد ماه تولد (1): افسانههای نماد تولد از میان ستارگان، از فروردین تا تیر
نماد ماه تولد (3): افسانههای نماد ماه ها از میان ستارگان، از آذر تا اسفند
خواص سنگ عقیق ، ایجاد ثبات و آرامش با متصل شدن به ارتعاشات زمین